کل نماهای صفحه

شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۳

یک خبر

اینم یک خبر از قول منیرو روانی پور که از او زیاد داستان نخوانده ام اما هرچه خوانده ام بسیار زیبا و دل انگیز بوده است
يک خبر مهم و مسخره! راست يا دروغ گردن راوي كه هرچه خواستم اسم آن خانم نويسنده را بگويد خنديد و هيچي نگفت .اين خبر را امروز شنيدم .يكي از خانمهاي نويسنده به خاطر چاپ كتابش سفره انداخته ...؟نميدانم اين خانم ساده لوح است يا شياد .. اگر دور خيز نكرده باشد براي جايزه هاي دولتي ميگويم ساده لوح و نميدانم اين ادم چه حرفي براي گفتن دارد اما اين را به خاطر دارم و نيز هنوز بر همين باور هستم كه نويسنده معترض است و اين اعتراض اورا از خيل ادمهايي كه در خود كز كرده تن به عادتها و باورهاي احمقانه ميدهند و به قضا و قدر دخيل مي بندند جدا ميكند اگر روزگاري گوگول جلد دوم نفوس مرده اش راتحت تاثير يك كشيش مزور و حقه باز در شعله هاي اتش انداخت و ادبيات جهان را ازيكي از زيبا ترين داستانها محروم كرد پشت سرش كارهايي داشت ماندگار و درآخرين لحظات بود كه تن به باور آن دنيايي داد و اسير توهمات آنچناني شد . چطورممكن است نويسنده اي مدعي نوآوري در ابتداي كار اين جور تسليم شود ؟ چطور ممكن است انساني بالغ درقرن بيست ويكم كه قلم به دست ميگيرد و كتاب مي خواند به سينما مي رود و با همكاران مرد وزنش بحث ميكند دست به همان كاري بزند كه زنان پستو نشين براي دل گرمي و سرگرمي خود صدها سال پيش از اين ميكردند ؟ اين خانم نويسنده سوختن بچه هاي مردم را درروستاها نمي بيند ؟ گم شدن بچه هارا در بم و نيز زنان خياباني و كارتن خوابها را ؟ اين چه شيادي و حقه بازي است كه خودش رابه نام ادبيات پست مدرن و زندگي پست مدرن به خيل جماعتي كه "تو نخ ابرند كه بارون بزنه" حقنه ميكند

سعید

هیچ نظری موجود نیست: