کل نماهای صفحه

سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۹۲

ترانه های قدیمی


همشون اولش می‌گن یک غمی تو این هوا هست که آدم دلش می‌خواد آواز بخونه؛
"زندگی خوب است که گیری دلبری نکو..."
بعدش می‌گن یک غمی تو این هوا هست که آدم دلش می‌خواد عاشق بشه؛
"خنده‌اش عشق است و روح است و جان است ..."
ولی هیچ‌کدوم راستش رو نمیگن؛ راستش اینه که یک غمی تو این هوا هست که آدم دلش می‌خواد بمیره!
چقدر حالم خوب نیست امشب؛ چقدر حال هیچ‌کدوم از ما خوب نیست امشب...

-------------------------------------------------

شاید پردۀ نهم حکایت مردی بود که سالها قلم زده و دل و چشم مردمان را با هنرش لرزانده و از بی مهری ها به دور کوچیده و در بازگشتی غیرمنتظره ، حتی سالنی در شأن کارش در اختیارش نگذاشته اند و هر شب باید چندین باره از مخاطبانش بابت گناه نداشته پوزش بطلبد!

ولی این مرد حتی از مصیب و ابوالقاسم و سلطان و وارتان و جوان بی نام و شقایق و ناصر و آذر و بدیع و گلی هم مظلوم تر        و در نزد "تا بهار دل نشین" ـخوانان دوست داشتنی تر است.

هیچ نظری موجود نیست: