سلام
به دنبال مطرح شدن بحث مهاجرت توسط سعید و مسایل و مشکلات پیرامون آن نکته ای به نظرم اومد که بد نیست با شما در میان بگذارم.
همانطور که می دونید مهاجرت تحولی است بس بزرگ درزندگی فرد مهاجر.
زمانیکه شخص این پدیده را در زندگی خود قبول می کند باید آمادگی پذیرش سختیهای آن را نیز داشته باشد. به عقیده من کوچ کردن از جایی که به آن تعلق خاطر داری و چشم پوشی از تمام دلبستگیها و علایق کار هر کسی نیست. چرا که باید همه چیز را از صفر شروع کنی و مثل اینه که مجددا متولد شده ای . هزاران هزار چیز جدید و متفاوت که طی سالیان سال با سعی و تلاش باید بیاموزی از جمله زبان- تحصیل- حرفه و...اما یکی از مشکلات بزرگی که گریبانگیر اکثر مهاجرین و البته ایرانیان است مسیله تناقض بین فرهنگها و تعصبات قومی مذهلی است و این خود معضلی است بزرگ در رشد و تربیت فرزندان خارج از ایران.
پدر و مادری که یک عمر با یک سری از باورها بزرگ شده اند و سعی می کنند همان اصول وعقاید را برای فرزندان خویش پیاده کنند چون راه سعادت و موفقیت آنان را در اجرای آن نکات می بینند ولی از طرفی جامعه چیزی خلاف گفته های آنان را نشان میدهد. منظورم از جامعه مدرسه- رسانه های گروهی- دوستان و ..... میباشد.در چنین موقعیتی بچه ها دچار دوگانگی می شوند و سردر گم از آنچه که پیش رو دارند و در این شرایط جنگ و دعوا بین والدین و فرزندان روی می دهد و از آنجاییکه در اینجا بچه ها آزادند و حق انتخاب دارند مسلما به سوی جامعه کشیده می شوند زیرا در جامعه نه از آ ن قید و شرطها و اصول دست و پا گیر خبری است و از طرفی چون آنان وقت بیشتری را در بیرون از خانه می گذرانند نتیجتا تحت تاثیر بیشتری قرار می گیرند.
حال در چنین شرایطی است که روابط بین والدین و فرزندان رو به تیرگی می گراید پدر و مادر سر خورده و نا توان از تربیت فرزند خود شده و در زمانی بسیار کوتاه بچه ها به بد ترین کارها آلوده می شوند در حالیکه والدین تمام سعی حود را در پیش گرفتند تا فرزند خود را به بهتدین شکل تربیت کنند و برای او بهترینها را آرزو داشتند.
حال این سول مطرح می شود که واقعا اشکال کار کجاست ؟ و چگونه می توان از چنین پیش آمدهایی جلوگیری کرد؟
پاینده باشید
ساناز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر