ریگان چهلمین رییس جمهور آمریکا ساعتی دیگر در یگ گورستان خصوصی در شمال کالیفرنیا برای همیشه به دل خاک خواهد رفت ولی این سوال را در اذهان بشریت باقی خواهد گذاشت که براستی ریگان که بود؟مردی که بر اساس حادثه گروگان گیری تهران بر مسند قدرت نشست و با برنامه های بلند پروازانه خود در ایام جنگ سرد تا آنجا پیش رفت که اتحاد جماهیر شوروی را به گورستان تاریخ سپردو با لبخند همیشگی خود چهره ای به یاد ماندنی در اذهان آمریکاییان به جای گذاشت شاید دوستان داخل کشور هم بدانند که مدت شش روز است که شبکه های خبری آمریکا تمام تلاش خود را معطوف به ساختن قهرمانی کرده اند که هیچگاه وجود خارجی نداشته اما جامعه آمریکا بشدت به آن نیاز دارد جمهوریخواهان در آستانه انتخابات 2004 یک قهرمان می خواهند تا بر شکستهایشان در عراق پوششی بگذارند دموکراتها لب فرو بسته اند تا این یک هفته به آرامی سپری گردد و مردم آمریکا شادمانه از اینکه دوباره دلیلی یافته اند که بواسطه آن احساس همدلی کنند دو سه شب قبل بود که شادی در حین تماشای تلویزیون به من میگفت کاش ماایرانیها هم قهرمانی چون ریگان داشتیم برایش مفصلا توضیح دادم که هیچ تفاوتی بین رهبران امروز جامعه ایران و آدمهایی تظیر ریگان و بوش نیست و اینکه چرا آدمهایی از این دست قهرمان نیستند و اصولا چرا جوامع دموکراتیک نیازی به قهرمان ندارند اما برای اعتلای غرور ملی قهرمان سازی می کنند متن خبری ناهید عزیزم-که جدا احترام زیادی برایش قائلم - به من جرات داد که این مقوله را در وبلاگ مطرح کنم هر چند که فکر می کنم دولت ظفرنمون جمهوری اسلامی تا به حال قطعا از خجالت ریگان در آمده شاید بسیاری از شما ندانید که بیماری ایدز در سال 1981 کشف شد اما اقای ریگان به دلیل اینکه جامعه آمریکا درگیر آن نبود از اعلام این بیماری تا سال 1987 خوداری کرد تا در نتیجه چهل و پنج درصد از مردم کنیا دچار این بیماری مهلک شوند در جنایات جنگی هم ریگان دستکمی از دیگر جنگ سالاران جمهوریخواه نداشت که شاید مقاله مایکل زی روزنامه نگار و مورخ بین المللی در ادامه گواه روشنی بر آن باشد
بزرگداشتی برای قربانيان ريگان
مايکی زی - برگردان الميرا مرادی
پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳ – ۱۰ ژوئن ۲۰۰۴
هنگاميکه شنيدم که رونالد ريگان هم بالاخره مرخص شد، با صدای بلند گفتم: " آه، يک جنايتکار جنگی ديگر از دنيا کم شد."
وقتی پرزيدنت جرج دبليو بوش همين خبر را شنيد، برای رئيس جمهور اسبق، روز جمعه يازدهم جون را "روز عزای ملي" اعلام کرد. اما من به آنچه که دبليو بوش اعلام کرده است، چيز ديگری اضافه می کنم و روز 11 جون را روز عزای ملی برای تمام کسانی که قربانی جنايات ريگان بودند، اعلام می کنم. همانطور که بيل بلوم می گويد: بزرگترين جنايات رانی (رونالد ريگان) عمليات خونين نظامی و سرکوب جنبش های اجتماعی و سياسی در کشورهايی مانند ال سالوادور، نيکاراگوئه، گواتمالا و افغانستان بوده است. ريگان که بشدت از گروه "کنترا های نيکاراگوئه" (1) حمايت می کرد، آنها را هم رديف و مشابه با بنيانگذاران اوليه کشور آمريکا می دانست، و البته اين گروه کنتراهای نجيب و آزاده و "جنگجويان راه آزادي" کسانی بودند که بطور معمول کارشان اين بود که به اشخاص غيرنظامی حمله برند، سينه های زنان را ببرند، اعضای تناسلی مردان را قطع کنند، چشم های آنان را از کاسه در آورند، سر نوزادان را ببرند، برای تمرينات نظامی خود بچه های کوچک را بعنوان هدف مورد اصابت فشنگهای واقعی خود قرار دهند، حلقوم قربانيان خود را با چاقو بدرند و زبان آنها از حلق بيرون کشيده و با چاقو ببرند.
از اين رو، به ما هم اجازه دهيد که برای آن دختر 14 ساله نيکاراگوئه ای که بوسيله همين دسته جنايتکاران يعنی قهرمانان اخلاقی ريگان مورد تجاوز قرار گرفت و بعد سرش را از بدنش جدا کرده، و برای عبرت اهالی دهکده که از حکومت انقلابی نيکاراگوئه حمايت کرده بودند، سر را بر يک تير چوبی به نمايش گذاشتند، عزادار باشيم. (جنايتی که همانموقع رئيس ديده بان آمريکا و هلسينکی اعلام کرد "آمريکا نمی تواند از مسئوليت خود مبنی بر وقوع اين جنايت بيرحمانه، طفره رود.")
البته چرا فقط جنايات زمان تصدی ريگان را بياد بياوريم؟ اجازه بدهيد کمی هم عزادار ساکو و وانزتي، جوليوس و اتل روزنبرگ، فرد هامپتون (2)، راشل کوری (3)، کن سارو ويوا (4) و هزاران نفر از مردم شيلی که توسط آدمکشان پينوشه در يک استاديوم فوتبال سانتياگو به قتل رسيدند، باشيم. يا آن 3 ميليون نفر از مردم آسيای جنوب شرقی که بدست جلادان مشابه ديگری بقتل رسيدند، آيا شايسته آن نيستند که يک روز برای عزاداری آنها تخصيص يابد؟ در مورد آن بيش از 100 نفری که جرج دبليو بوش در زمان فرمانداری خود در تگزاس دستور اعدامشان را صادر کرد و دهها هزار نفری که به دستور او در عراق و افغانستان بقتل رسيدند، چه؟
نگذاريم که آن ويتنامی هايی که جنايات و قساوت های زيادی در موردشان انجام شد، تا جائی که جان کری هم به انجام اين جنايات اعتراف کرده است، فراموش شوند. اجازه ندهيم کسانی که قربانيان قرارداد جابرانه اقتصادی "نفتا" (5) هستند، يا کسانيکه قربانيان لايحه قطع کمکهای رفاهی – اجتماعی (که جان کری هم از آن پشتيبانی نمود) هستند، از قلم بيافتند.
من پيشنهاد ميکنم، که يک روز در سال در سطح جهان "عزای عمومي" برای تمامی آن جمعيت بومی و اصلی قاره آمريکا و سياهان آفريقائی که قربانيان "تجارت برده" سفيدها شدند، اعلام شود. همينطور برای يک ميليون نفر از مردم اندونزی در طول سالهای 1960، 300000 نفر از کشته شدگان در تيمور شرقی در طی سالهای 1970، 500000 کودک عراقی در طی سالهای 1990. من می توانم همينطور پيش بروم و بشمارم و بشمارم ....اما ديگر کافيست، مطمئنا شما تصوير را گرفته ايد. دولت های آمريکا همواره در حمايت از اين جنايات مصر بوده اند، و رسانه های تبليغاتی آنان در تغيير شکل دادن اين جنايات و بی رحمی ها، به پيروزی های با شکوه، کاملا موفق بوده اند. از ديد رسانه های چپ رفتار قابل پيش بينی در انحصارات رسانه ای به اين شکل است:
فرمول:
واقعه A حادث می شود. واکنش (رسانه ها) بدنبال می آيد. افکار عمومی شکل می گيرد.
مثال:
ريگان می ميرد. رسانه ها او را مقدس جلوه می دهند و از جناياتش چشم پوشی می کنند. آمريکا عزادار می شود.
اما روش و واکنش چپ در اين ميانه چيست؟
الف – سابقه و تاريخچه اعمال و سوابق شخص بطور واقعی و حقيقی جمع آوری می شود و در مقام مقايسه با تحريف رسانه های خبری انحصاري، در کنار آنها گذاشته می شود.
ب – مثال های تاريخی جمع آوری و با نشان دادن آنها ثابت می کنند که چنين اعمالی از رهبران آمريکايی عادی و معمولی است.
ج – تعدادی از نويسندگان چپ بر مبنای سوابق ريگان در نهايت کتابی می نويسند.
اين روش و سياق در آينده هم پيش گرفته خواهد شد، و بر مبنای اينکه هر يک از اين جنايتکاران آمريکايی از دنيا بروند، چندين کتاب نگاشته خواهد شد. چپ ها ممکن است با نيش و کنايه و مستقيم و غيرمستقيم در اين زمينه کار کنند، اما انحصارات خبري، مسلسل وار توليد خبر می کنند و داستان همچنان ادامه دارد. به اين جهت است که روش ديگری بايد در پيش گرفته شود...
رانی ريگان فقط دمل چرکينی بود که نشانگر يک بيماری مهلکتری محسوب می شود. ما می بايستی شيوه برخورد با بيماری و درمان سريع را از مسکن های موقتی به شناخت کامل بيماری و ايجاد مصونيت کامل در مقابل آن ارتقا دهيم که در آنصورت شخصی مانند ريگان هيچگاه در مسند قدرت قرار نگيرد.
حالا در نظر بگيريد، چند نفر ديگر مانند رونالد ريگان را می توانيم پشت سر بگذاريم و همچنان دوام بياوريم؟
پانويس ها:
1- گروه کنترا، ضد حکومت نوپا و انقلابی نيکاراگوئه بود
2- همگی کمونيست و يا فعال سياسی - اجتماعی آمريکا بوده که توسط حکومت آمريکا يا اعدام شده و يا بقتل رسيده اند
3- دختر فعال حقوق بشر آمريکائی که در ممانعت از خرابی خانه های فلسطينيان توسط ارتش اسرائيل بقتل رسيد
4- شاعر و نويسنده نامی نيجريه که اعدام گشت و کمپانی نفتی شل در پشت اعدام او قرار داشت.
5- قرارداد اقتصادی منطقه آمريکای شمالی که در اثر انعقاد آن وضعيت کارگران در 3 کشور آمريکا، کانادا و مکزيک بمراتب بدتر از سابق شد
آری ریگان همانکاری را کرد که دولت آمریکا سالها قبل در کودتای بیست و هشت مرداد کرد و در سالهای بعد نیز در گوشه گوشه حهان خواهند کرد اگر که دولت آمریکا یک هفته را برای ریگان عزای عمومی برگزار می کند به نظر من بشریت برای جنایات امثال او باید تا ابد عزادار بماند
رامتین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر