از شرق فلسفه که به راه می افتید هنوز به غرب اندیشه نرسیده ، آبی اقیانوسی آرام و با شکوه ، چشمانت را خیره می کند. بار و بنه سفر که به زمین می گذاری تازه می شنوی هیاهوی آهن و سیمان و آسمان خراش را. در کوتاه زمانی تمدن را چیزی نمی یابی غیر از آنچه که دیده ای و تجربه کرده ای اما به شیوه ای منظم. تنها قانون و نظم و احترام–که گاهی بر آداب لاجرم است–به کار می آید. کشمکش های عقل و عشق شروع می شود و آداب و سنت ها که تا به حال در گوشه تاریک گنجه اندیشه پنهان بودند در تقابل با آنچه هر روزه از نوعی دیگر می بینی، کم کم به سطح روشن توجه و آگاهی می رسند و از آنجا آهسته آهسته خود را به اعماق نیاز می رسانند. تازه در می یابی آنچه را که سالها با تو و در درون تو بوده و آنهم چیزی نیست جز آشنای غریبی که در تهاجم امواج روزمرگی به کنجی پناه برده بوده و تو او را فرهنگ می نامی
وقتی در سرزمینی که به چند فرهنگی شناخته شده زندگی می کنی، تازه پیشینه و آداب و سنن و ... برایت مهم و ملموس می شوند چرا که تا به حال آنچه دیده ای و شنیده ای همه از یک سرچشمه بوده است و با یک طعم. قبول دارم که مثلا در ایران از شهری که به شهری دیگر سفر می کنید آداب و رسوم کمی متفاوت است اما نباید فراموش کرد که الفبای فرهنگی همگی یکی است
اینجا از در وارد می شوی و سلام می کنی، همکارت جواب نمی دهد و تو فکر می کنی که از تو دلخور است اما نه، فقط باید دانست که در آداب معاشرت این فرد چیزی به اسم سلام و علیک در ابتدای یک برخورد لزوم ندارد. دعوتشان می کنی به خانه ات، هرکدام با خود غذا یا دسر می آورند و تو دلخور می شوی و آنها گیج که چرا؟ به خانه شان دعوتت می کنند یکی از میهمانان زنگ می زند و می گوید ما کیک و دسر را می آوریم شما چه می کنید؟ شما مردد هستید که نکند به میزبان بر بخورد. در آخر وقتی بیشتر با آنها هستید می بینید که منظورشان دور هم بودن است و این به آن مفهوم نیست که صاحبخانه از دو روز قبل تا دو روز بعد و در تمام مدت میهمانی باید سر گرم تدارکات و پخت و پز باشد. قصدم نقد یک نوع نگرش نیست و مقایسه هم نمی خواهم بکنم فقط در حد تجربیات خودم می خواهم این تفاوت را از عمق به سطح بیاورم تا بهتر درکش کنیم. می دانم که بعضی از شما خواهید گفت که ای آقا چرا ما باید تغییر روش بدهیم؟ چرا دیگران از ما یاد نگیرند؟ باور کنید که به این سادگی ها هم نیست چرا که به عقیده من معیاری وجود ندارد که بتوان بر مبنای آن گفت که کدام بهتر است. هر کدام از این باورها در ظرف زمان و مکان خاصی می توانند خوب یا بد باشند. به باور من ما باید غرایز انسانی خود را داور قرار دهیم و عمیق تر به صورت مساله های ساده نگاه کنیم. مثلا شما بگویید برای پیک نیک کدام مناسبتر است؟ چلوکباب سلطانی با گوجه اضافه و سالاد شیرازی و دوغ اراج یا ساندویچ کالباس و یه لیوان آب
سعید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر