کل نماهای صفحه

جمعه، دی ۱۸، ۱۳۸۳

!...لطفا نفر بعدی

من هم حق دارم
یک اسم ساده نصیبم شود
کسی برایم از آوازهای تازه آدمیان بگوید
کسی برایم سیب و سیگار بیاورد
دمی بخندد
نگاهم کند
بگوید برو بچه ها... احوالپرس ترانه های تواند
...بگوید هر شب, ماه
خواب می بیند که آسمان صاف خواهد شد

باز هم وقت ملاقات گریه و گفت و گو تمام شد و
کسی به دیدار و ستاره نیامد

سجل های سوخته ما
پر از مهر و علامت به رفتن است

عجیب است
من به دنیا نیامده ام
که پیچک و پروانه از من بترسند
من مایلم یک لحظه سکوت کنید
ببینید بد می گویم اینجا
که هنوز هم می توان ترانه سرود
تنها به کوه رفت
کبوتر و غروب و انحنای دامنه را دید

آدمی را نامی بوده نامی هست
که گاه از شنیدن نابهنگامش
برگشته, بر می گردد
!...اما سجل های سوخته ما

بوی خوش سیب و
سیگار نیمه سوز می آید

سید علی صالحی

وحید 18/9/83

هیچ نظری موجود نیست: