کل نماهای صفحه

دوشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۴

عوضی

برای روشن شدن دوست هرگز ندیده ام امروز بسیار نوشتم و خط زدم. آخر مشکل این است که اگر بخواهم همه چیز را بنویسم به قول مولوی مثنوی هفتاد من کاغذ شود. با خودم می گویم که: اقلا به نکات اصلی به زور خلاصه اشاره کن. در پاسخ به خودم می گویم: نه! مشکل همینجاست همین گفتگو در ایهام و شرح ندادن است که دوستان را دچار سوء تفاهم کرده است. از طرفی سوء برداشت دوستان حتی ندیده مرا آزار می دهد، پس باید کاری کرد. آقا بگذارید من یک چیزی را واضح بگویم: من عوض شده ام! من از وقتی که به کانادا آمده ام به هزار و یک دلیل تغیییر کرده ام! البته شاید مثل گنجی و نبوی که به زندان افتادند، رادیکال نشده ام اما مطمئن هستم که من آن سعیدی که شما در ذهنتان دارید نیستم. نمی دانید که چقدر دلم می خواهد فرصتی دست بدهد و بیایم ایران و تمام دوستان وبلاگی ام را دور خودم جمع کنم و به ایشان بگویم که چرا!! آخر در این فضای محدود و بنا به مصلحت دوست نمی توان همه چیز را گفت. مثلا نمی توان توضیح داد که چرامن دلم برای فلسطینی ها نمی سوزد! چطوری توضیح بدهم که من این شانس را داشتم که به کشوری بیایم که ساکنان قدیمی آن به نوعی غریبه به حساب می آیند و مهاجران به نوعی نقش قویتری از آنها بازی می کنند. بگذارید یک طور دیگری توضیح بدهم! من دلم می خواهد که کشورهایی که من این شانس را داشته ام که در چهار سال گذشته اقلا با یک نفر از آن کشور بحثی اجتماعی یا سیاسی داشته باشم را نام ببرم! البته تا جایی که حافظه ام یاری بدهد
آسیای شرقی: چین، کره جنوبی، فیلیپین
آسیای غربی و میانه: هند، پاکستان، افغانستان، ازبکستان، عربستان سعودی، ارمنستان، ترکیه، عراق، عمان، کویت، فلسطین، سوریه، لبنان، اسرائیل- شرمنده! من بلد نیستم بنویسم رژیم اشغالگر قدس
آفریقا: مصر، مراکش، اتیوپی، سودان
اروپا: ایتالیا، رومانی، آلمان، فرانسه، انگلیس، صربستان، بوسنی، اسپانیا، هلند، روسیه و یونان
آمریکا: آمریکا، جامائیکا، ترینیداد، مکزیک، برزیل وآرژانتین
خوب حالا شما قضاوت کنید! اگر من اینهمه تفاوت فرهنگی را تجربه کرده باشم و در نظراتم تغییری پیدا نشده باشد! آیا من آدم هالویی نیستم! من ممکن است احساساتی باشم اما ایمان دارم که هالو نیستم! ببینید! بد نیست به نکته دیگری اشاره کنم که می دانم گفتنش باعث دردسر خواهد شد اما مدتهاست که می خواهم این را بگویم و بنا به مصلحت نگفته ام و باور دارم که امروز روز اشاره به آن است. من دو بار انجیل را به طور کامل و بخشهای عمده ای از تورات را خوانده ام! با مسیحیان و جهودهای بسیاری بحث کرده ام و در آخر به حرف رضا مارمولک رسیدم که می گوید: به تعداد آدمهای روی زمین راه رسیدن به خدا هست! این را گفتم که به این نکته اشاره کنم که آقا جان من مدتهاست که نه مسلمانم! نه مسیحیم! نه جهودم! نه بودائی ام! نه زرتشتی ام و نه ... بلکه امروز به مجموعه ای از تمام این ادیان معتقد هستم و به یقینی رسیده ام که نمی توانم توضیحش بدهم! چرا که قلمم درآن حد نیست. من منصور حلاجی را در درونم کشف کرده ام و بسیار متاسفم که نمی توانم این تجربه را به شما منتقل کنم! راستی چرا عوض شدن در فرهنگ ما بد است؟ چرا درجا زدن و همیشه یک جور فکر کردن بد نیست؟ دوست عزیز! شما که به علی معتقدی! مگراو در نهج البلاغه اش نمی گوید که آنکس که امروزش مثل دیروزش است ضرر کرده است؟ پس چرا پذیرش تغییر آدمها اینقدر برایت سخت است؟ در هر حال یک چیزی را به خاطر بسپار تو ای دوست عزیز و نادیده! من عوض شده ام اما عوضی نه

سعید

هیچ نظری موجود نیست: