کل نماهای صفحه

پنجشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۵

*بیست و چهارساعت در خواب و بیداری

من بعد از پنج سالی که به قول علما دود چراغ خوردم تازه متوجه شده ام که آدمی زاد – البته اگر من توی این دسته جا بگیرم – احتیاج به تفریح هم داره و تفریح هم فقط دعوت کردن شمسی خانم به خونتون و یا رفتن به منزل قدسی خانم نیست. یعنی اونم یکجور تفریح می تونه باشه اما تفریحات مفیدتر هم می توانیم داشته باشیم. باور کنید که با آنکه به نظر ساده می آید اما پنج سال را پشت سر گذاشتم تا متوجه این امر شدم. داستان از آنجایی شروع شد که ما یعنی من و همسر عزیزتر از جان یک روز تصمیم گرفتیم که برای رفع تنوع هم که شده یک سری به یک کلاب بزنیم. با راهنمایی های یکی از همکارها که هفته ای سه چهار شب میره کلاب – البته ایشان فقط بیست سالشه و مسئولیت خاصی توی زندگیش نداره –یک رستوران پیدا کردیم که بعد از ساعت ده شب تبدیل می شه به کلاب. یک ماه پیش برای اولین بار که رفتیم، کمی طول کشید تا به سیستم عادت کنیم و متوجه بشیم که ای بابا اینجا رستوران کارون و زعفران و شاه و ... نیست و می تونی بی هیچ دغدغه ای خودت باشی و هیچ کس بهت نگاه نمی کنه و بعد در گوشی به دوستش یک چیزی نمیگه و بخنده!!! اما همین که متوجه نکته انحرافی داستان شدیم دیدیم که ای بابا چقدر داره خوش می گذره! اون شب ساعت یک و نیم بعد از نیم شب آمدیم خانه و صبح سر حالتر از همیشه پا شدیم اگر چه عصر همان روز با دیدن بازی ایران و مکزیک خماری شب قبل از سرمان پرید اما تصمیم گرفتیم که بازهم این تجربه را تکرار کنیم. گذشت و گذشت تا شنبه شب گذشته که تصمیم گرفتیم دوباره بریم کلاب!! با تجربه دفعه پیش این بار از همان اولش جای شما خالی خیلی خوش گذشت! ساعت دو صبح آمدیم خانه و خوابیدیم. صبح هم ساعت هفت بیدار شدیم و آماده شدیم که بریم واندرلند. بلیطی که گرفته بودیم برای یک روز بود به اضافه فستیوال ایرانیان که شامل کنسرت شهرام صولتی و اندی و شینی می شد. شرح داستان طولانی است. فقط همین را بگم که از صبح رفتیم قسمت پارک آبی تا دو ساعت قبل از شروع کنسرت. جای همگی خالی خیلی خوش گذشت و باور کنید اگر به خاطر اندی نبود من تا آخر شب همانجا می ماندم. از ساعت هفت تا ده و چهل دقیقه هم جای شما خالی با شهرام و اندی و شینی خواندیم و حرکات موزون از خودمان در وکردیم! از آنجاییکه خیلی نزدیک به سن بودیم بنده تا دو روز نیمه کر بودم و تازه امروز گوشم بهتر شد. البته من با اینکه ردیف جلو بشینیم کاملا مخالف بودم و دلیلم هم این بود که قیافه اندی خیلی هم دیدنی نیست اگر چه صداش شنیدنی است اما صاحبان قدرت نظرشان با بنده کاملا مخالف بود - تازه کی جرات داره روی حرف خانمها حرف بزنه؟ - به هر حال بیست و چهار ساعت پر هیجان پر جنب و جوش پر از حرکات موزون بود جای همگی خالی خصوصا ناهید عزیزم در بخش کنسرت اندی نه کلاب چون مطمئن نیستم که از آهنگهای آر اند بی و رگه و هیپ هاپ خوشش بیاد
تیتر را از عنوان یکی از کتابهای صمد بهرنگی گرفته ام و هیچ ربط علمی عشقی یا فلسفی به نوشته من ندارد*

سعید

هیچ نظری موجود نیست: