کل نماهای صفحه

پنجشنبه، آبان ۱۲، ۱۳۹۰

همه چیز به کار انداختن شعور است


گوشه ای از گفت و گوی اختصاصی مجله تجربه با ابراهیم گلستان

... اصولا تاریخ دوره ما به شدت تاریک است و ما خیلی از چیزها را نمی بینیم مثلا من چیزهایی می دانم که جایی منعکس نیست.

خب چرا منعکس نمی کنید؟

چون در اینجا در خارج از کشور کسانی هستند که هنوز به خیال برگشتن حکومت سابق هستند !! البته کاری از دستشان بر نمی آید ولی شنوندگان و خوانندگان من خواهند بود. در ایران هم که این حرف ها در نمی آیداین ها هم رو به کسانی که بخواهند وارد انتقاد شوند فحش می دهند حتا به وارثان شاه و مخصوصا پسرش که خودش هم دیگر خودش را شاه نمی خواند(!)فحش می دهند که چرا خودت را شاه نمی دانی ! این قدر قضیه مضحک است که به پسر شاه فحش می دهند که باید خودت را شاه بدانی ! من جلوی خودم را در گفتن این واقعیتها نمی گیرم و راحت حرفم را می زنم ولی وقتم کم است و در این قطار کلماتی که می آیند به ناچار خیلی چیزها هم نمی آیند مثلا من هر روز نوشته های بی بی سی را می خوانم . وای که چه مزخرفاتی ! آدم شاخ در می آورد .مثلا می گویند رضا شاه را <<خلع >> کردند.این یک نمونه که این ها حتا تاریخ هفتاد سال پیش را هم نمی دانند .. کی گفته رضا شاه خلع شد.؟

تا جایی که من خوانده ام رضا شاه خلع نشد بلکه در مجلس سخنرانی کرد و خودش را از قدرت کنار کشید و سلطنت را به پسرش واگذار کرد...

کمابیش. این ها همین مساله به این روشنی را هم نمی دانند . و خیلی هم با عصا قورت داده گی می آیند و اظهار فضل می کنند و اطلاعات درهم و برهم می دهند.
...

آخرین سوال اینکه شما با اینکه به شدت به کودکی خود و خاطرات تان رجوع می کنید اما می خواهید از دل آن گذشته پلی به ادبیات بزنید و درباره معاصر بودن حرف بزنید . دور از سانتی مانتالیسم.


چون من آدم سانتی مانتالی نیستم . شاید این حرف پز باشد اما من همیشه تلاش کرده ام ارزیابی فکری داشته بشم.در مدرسه هم این قضیه بارها برایم اتفاق افتاد. مثلا در جغرافیا درس می دادند که حکومت اسپانیا سلطنتی ست. اما من دوازده ساله در روزنامه خوانده بودم و می گفتم دیگر نیست و ساختار عوض شده و جمهوری است . معلم هم من را از کلاس بیرون می کرد و می گفت تو که فکر می کنی بهتر می فهمی و بهتر می دانی نمی خواهد توی کلاس من باشی برو گمشو بیرون . به هر حال آدم باید یک خورده کنجکاو باشد و سرش را تکان دهد و بی خود سرمشق را فبول نکند.


یعنی در نپذیرفتن از روی عادت و عرف ... نپذیرفتن عرفی عناصر دور و بر.


دقیقا.واضح است این که بالاخره شعوری در کار هست و همه چیز به کار انداختن این شعور است.





هیچ نظری موجود نیست: