" فساد نژاد ما از بچه و پیر و جوانش
پیداست . همه مان ادای زندگی را در آورده ایم ، کاشکی ادا بود ، به زندگی
دهن کجی کرده ایم ! اگرچه به قدر الاغ چیز سرمان نمی شود و همیشه کلاه
سرمان می رود ، اما خودمان را باهوش ترین مخلوق تصور می کنیم . همیشه منتظر
یک قلدریم که بطور معجزه آسا ظهور بکند و پیزی ما را جا بگذارد ! بیست سال
دلقکهای رضا خان تو سرمان زدند ، حالا هم صدای مان در نمی آید و همان گربه
های مردنی را جلو ما می رقصانند . این هوش ما در هیچیک از شئون فرهنگی یا
علمی و یا اجتماعی بروز نکرده است ، هنرمان لوله هنگ ، سازمان وزوز جگر
خراش ، فلسفه مان مباحثه در شکیات و سهویات و خوراک مان جگرک است . نه ذوق ،
نه هنر ، نه شادی ، همه اش دزدی ، کلاه برداری و روضه خوانی ! ما در حال
تعفن و تجزیه هستیم ، از صوفی و درویش و پیر و جوان و کاسب کار و گدا ، همه
منتر پول و مقام هستند ، آن هم به طرز بی شرمانه وقیحی ، مردم هر جای دنیا
ممکن است که به یک چیز و یا حقیقتی پایبند باشند مگر اینجا که مسابقه پستی
و رذالت را می دهند . دوره ی ما دوره ی تحقیر و اخ و تف است ! "
منبع : وبلاگ مرد مرده

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر