یادداشت حمید رضا نعیمی (کارگردان) برای
نمایش “فاوست”
نمایشنامه “فاوست” شاهکار فیلسوف و درام
نویس آلمانی” ولفگانگ گوته” است که این اثر را در طول شصت سال به رشتهی تحریر درآورده
و در آن به رابطهی خدا، انسان و شیطان در ماجرایی شورانگیز و عاشقانه بین دکتر فاوست
و مارگریت میپردازد.
فاوست را دشوارترین اثر تاریخی درام
نویسی جهان میدانند
نمی خواهم لابه گر کالبدهای بی جانی باشم
که دیگر مارگریت نیست
یا فاوستی رانده از بهشت
می خواهم انتظار نهفته در پشمان سگی باشم
که هیچ معبودی را با آن پیوندی نیست ...
نمی خواهم زندانی شهری باشم بی معبر و چراغ و جوی آب
می خواهم گدر نوری کج تاب از کتف کنگره ای باشم
که نگاه شیطانش به ویرانه مبدل کرده ...
چه خواهم ها و چه نخواهم ها
کاش مجال ترجمانی...
دیالوگهای ماندگار
فاوست: مارگریت به خاطر عاشق شدن اعدام
شد اما تو این دنیایی که من ساختم انسانها دارند به خاطر یک شعر یک کتاب یا یک حرف
سیاسی کشته میشن
مفیستو: تقصیر تو نیست تو یک دنیای مدرن
این چیزها عادیه
فاوست : اما من نمیخواستم این طور بشه لعنت
به من( دکتر فاوست زانو میزند و اشک میریزد)
فاوست :یک شب که داشتم پهلوی یک دختر
11 ساله رو میشکافتم تا از مرگ نجاتش بدم چهره معصومشو دیدم که داشت توی تب میسوخت
اون موقع بود که برای اولین از خدا چیزی خواستم. خواسته ام این بود که اونو به من ببخشه
و بذاره زنده بمونه اما اون دختر همون لحظه مرد حتی امانش هم نداد
مفیستو: حتی امانش هم نداد (با تمسخر)

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر