کل نماهای صفحه

یکشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۰

زنده به گور

هیچ کس هرگز نفهمید که هدایت جقدر تمرین مردن کرد. شاید بیشتر دوست داشت که مرده باشد تا زنده. در جایی گفته است که: ما زنده بودن را تجربه کردیم و می‌خواهیم که مرده بودن را هم تجربه کنیم.
آن چه که از کتاب می بینیم و در می یابیم چیزی جز زندگی نیست. این آدمی که مدام دم از مردن می زند از بسیاری از زندگان خود بیشتر لذت زندگی را چشیده است و زندگی را می شناسد.

بریده ای از کتاب :

" این بدبختی را چه بکنم؟ هان ؟ دختر به این زشتی را کی می گیرد ؟ می ترسم آخرش بیخ گیسم بماند . یک دختری که نه مال دارد ، نه جمال و نه کمال . کدام بیچاره است که او را بگیرد؟از بس که از این جور حرف ها جلوی آبجی خانوم زده بودند او هم بکلی ناامید شده بود و از شوهر کردن چشم پوشیده بود ، بیشتر اوقات خود را به نماز و طاعت می پرداخت  : اصلن قید شوهر کردن را زده بود . یعنی شوهر هم برایش پیدا نشده بود . ولی آبجی خانوم هر جا می نشست می گفت : شوهر برایم پیدا شد ولی خودم نخواستم."
دانلود  صوتی  کتاب


هیچ نظری موجود نیست: