کل نماهای صفحه
یکشنبه، تیر ۲۶، ۱۳۸۴
جوابهایی که شاید وحید هم نمی داند
نوشته وحید را خواندم نه یک بار بلکه دو بار خواننده محترمی ناراحت شده بود که چرا اینگونه می نویسیم من سوال دیگری برای این دوست عزیزم مطرح می کنم و آن اینست چرا اینگونه ننویسیم؟ فعل جمع را به کار بردم زیرا شاید نیم ساعت قبل از نوشتن مطلب گنجی با سعید عزیزم گپ سیاست می زدم و دست بر قضا موضوع گنجی پیش آمد و نقطه نظرهایمان در این باب بسیار نزدیک بود گفته بودی رامتین حرف سلطنت طلبها را تکرار می کند خواننده محترم تو یا مرا نمی شناسی یا سلطنت طلبان را جامعه لوس آنجلس نشین اساسا اعتقاد ندارد که نزدیک به سی میلیون در انتخابات شرکت کرده اندو این ارقام را ساخته و پرداخته نظام می داند اما من این عدد را باور می کنم و به همین دلیل دلم برای ملتم می سوزد من کی گفتم که بریزید توی خیابانها شعار بدهید و آشوب به پا کنید اساسا من که باشم که به ملتم بگویم چه باید بکند ؟تنها گفتم که چه خوب بود که ایرانیان آنقدر اتحاد داشتند تا می توانستند انتخابات را تحریم کنند ایده هم مربوط به خودم نبود از مانفیست جمهوری خواهی اکبر گنجی برداشت کرده بودم اما در عمل دیدم که مردم نظر دیگری دارند و با تمامی قوا در انتخابات شرکت کردند به خواست ملت احترام گذاشتم و گفتم هاشمی گزینه بهتری است نه اینکه از هاشمی سکه گرفته باشم- دست بر قضا زمانی که کار مطبوعاتی می کردم از ایشان سکه هم گرفته ام- زیرا به دلیل دسترسی آزاذ به اطلاعات دریافته بودم که غربیها خصوصا آمریکاییها او را ترجیح می دهند و شاید انتخاب او بتواند عامل تنش زدایی بین ایران و غرب باشد او در مساله لبنان و مک فارلین نشان داده بود که توانایی این کار را داردمی دانی چرا به دنبال تنش زدایی هستم؟چون دوست دارم ایران را ده سال دیگر هم بر روی نقشه جغرافیا ببینم اما سرنوشت داستان دیگری رارغم زد و ملت ایران در اقدامی نه چندان قابل پیش بینی به مهندس احمدی نژاد رای داد رییس جمهوری که هنوز بر سر کار نیامده یک پرونده در آمریکا دارد و یک پرونده در اطریش و باز هم نگفتم که احمدی نژاد با آمدنش ایران را جهنم می کند بلکه گفتم جهان به دنبال امثال او نیست و سعید یا وحید هم نامه عباس کیارستمی را با همین مضمون نقل کردند و اما برگردیم بر سر داستان اکبر گنجی فکر می کنیم که همه مان بر سر این نکته متفق القول باشیم که ملت ایران به دنبال نسخه های روشنفکرانه نیست درد ملت ایران درد فقر و اختلاف طبقاتی است قاطبه ملت ایران درد دین دارد و این اکثریت خدا ترس حتی فکر کردن به سکورالیسم را گناه می داند حرف گنجی حرف سکورالیته و دموکراتیکه کردن ایران است متاعی که امروز در ایران مشتری چندانی ندارد - چرا که اگر داشت سی میلیون در انتخابات شرکت نمی کردند -پس سزا نیست که ما بابی ساندرز دیگری بیافرینیم چون اکثریت ملت ایران اساسا دنبال مقوله های اینچنینی نیستند پس چه بهتر که او زنده بماند تا حداقل خانواده اش از نعمت پدر بی بهره نمانند حال کجای این حرفها بوی شورش می داد من نمی دانم وحید راست می گوید اگر من ایران بودم نمی رفتم جلوی درب دانشگاه تهران اما مطمئن باش می تشستم گوشه خانه ام و در بازی انتخابات شرکت نمی کردم این حداقل دینی است که می توان نسبت به کسانی ایفا کرد که عمر خود را در پشت میله های زندان سپری می کنند راستی خواننده محترم نمی دانم چند سال داری اما قطعا می دانی که ربع قرن زمان زیادی است عباس امیر انتظام بیست و پنج سال از عمرش را پشت میله های زندان گذراند ه و تنها یک درخواست از مردمش کرد که در انتخابات شرکت نکند امیر انتظام ساکن نیویورک یا تورنتو نیست او در اوین حبس میکشد آنهم به مدت بیست و پنچ سال ناراحت شدم وقتی که دیدم سیصد و پنجاه نفر در زیر بیانیه ای را امضا می کنند و آنوقت کمتر از دویست نفر به جلوی دانشگاه می آیند دلم می سوزد که می بینم امضای روشنفکر ایرانی تا این حد بی اعتبار شده است و دست آخر اینکه من و سعید اساسا دنبال برگشتن به ایران نیستیم فلذا فرقی به حالمان نمی کند که چگونه بر موطن پدری حکم برانند به دنبال تغییر حکومت هم نیستیم چرا که اگر هم بخواهیم در اندازه های ما نیست نوشته های ما بازتاب نگرانیهای ماست برای آینده خواهر زاده های کوچکمان که در ایرانند و محکوم به ماندن چرا که به دلیل دسترسی آزاد به اطلاعات می بینیم که در پشت پرده چه بر ملتمان می گذردو متاسفانه در میابیم که آینده مام وطن چندان روشن نیست و این نظرات احساسی - که وحید به درستی به آن اشاره کرده بود-بازتاب همان نگرانیهاست که با دوستان در میان می گذاریم راستی تا یادم نرفته بگویم ما همگی یک نقطه مشترک با آن اپوزیسونی که تو دوست نداری داریم و آن اینست که در غربت محکوم به ایرانی بودن هستیم معنای جمله من را نخواهی فهمید مگر آنکه چند صباحی در خارج از ایران زندگی کنی و دست آخر اینکه من متوجه نمی شوم که ما ایرانیها چرا هیچ گاه بر روی دستگاه پیامگیر پیغامی نمی گذاریم یا زورمان می آید در وبلاگی که می خوانیم کامنتی بگذاریم زیرا هدف از این وبلاگ ایجاد تعامل و گفتگو بین دوستان دور از یکدیگر است اگر دوستان نظری در پای مطلبی نگذارند من به شخصه این را حمل بر موافقت خوانندگان با موضوع مطروحه می دانم این یعنی منولوگ و اگر ما به دنبال مونولوگ بودیم حداقل به دنبال رسانه ای میرفتیم که بیشتر از بیست خواننده در روز داشت راستی اگر شما خود نظرتان را به صورت مستقیم حتی به صورت ناشناس می گذاشتید شاید وحید فرصت می کرد به سوال من در باب بازی راه آهن و نفت پاسخ دهد رامتین
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر