فريدون شهبازيان يك آهنگ ساخته بود كه شعرش را فرهاد شيباني گفته بود دعوت كرده بود از اين ستاره تازه دنياي موسيقي آن روزها كه بيايد در استوديو بل كه آهنگ تازه اش را بخواند و اين مربوط است به سال حدود 54 قبل از آنكه البته اين ستاره جوان دو آهنگ ديگر هم خوانده بود كه مثل توپ صدا كرده بودند اولين آهنگي از او كه شهره خاص و عام شد آهنگ قلك چشات بود كه فريبرز لاچيني ساخته بود روي شعري از سعيد دبيري آن موقع مثل اين روزها ميزان فروش به صورت عددي مشخص نبود اما به مدت دوسال هيچ آهنگي روي دست اين آهنگ نيامد بعد هم نفس را خواند كه آن هم از ساخته هاي فريبرز لاچيني بود روي شعري از شهريار قنبري و حالا رفته بود در استوديو بل كه گل گلدون من را اجرا كند
گل گلدون چيز ديگري بود هنوز هم چيز ديگري است آن موقع كلي سر و صدا به پا كرده بود اما خودش معتقد است كه اين ترانه در دهه هاي بعد جايش را بيشتر بين مردم باز كرد بسياري از مادران هستند كه به من مي گويند ما اين ترانه را به عنوان لالايي براي فرزندانمان مي خوانيم كه بخوابند بسياري از دختران و پسران جوان مي گويند كه با آن ترانه عشق شان را ابراز كرده اند به هر حال اين ترانه اي بود كه باب طبع پير و جوان بود و البته به مرور جا باز كرد و در اذهان مردم باقي ماند
نمي توانست كنسرت بدهد و رسيده بود تا سال 77 بيست سال در جمع نخوانده بود اجازه گرفته بود كه براي خانم ها كنسرت بدهد در سينما صحرا وقتي وارد صحنه شد گريه اش گرفته بود سالن پر بود و حتي روي زمين هم نشسته بودند پشت درها هم غلغله بود وقتي لب باز كرده بود كه گل گلدون من را بخواند همه با او همراهي مي كردند بيشتر از همه وقتي متاثر شد كه جوان ها خط به خط ترانه را با او مي خواندند و اين پايان بيست سال سكوت بود
خلاصه شده از مقاله اي در مجله نسيم
وحيد 2/5/85
گل گلدون چيز ديگري بود هنوز هم چيز ديگري است آن موقع كلي سر و صدا به پا كرده بود اما خودش معتقد است كه اين ترانه در دهه هاي بعد جايش را بيشتر بين مردم باز كرد بسياري از مادران هستند كه به من مي گويند ما اين ترانه را به عنوان لالايي براي فرزندانمان مي خوانيم كه بخوابند بسياري از دختران و پسران جوان مي گويند كه با آن ترانه عشق شان را ابراز كرده اند به هر حال اين ترانه اي بود كه باب طبع پير و جوان بود و البته به مرور جا باز كرد و در اذهان مردم باقي ماند
نمي توانست كنسرت بدهد و رسيده بود تا سال 77 بيست سال در جمع نخوانده بود اجازه گرفته بود كه براي خانم ها كنسرت بدهد در سينما صحرا وقتي وارد صحنه شد گريه اش گرفته بود سالن پر بود و حتي روي زمين هم نشسته بودند پشت درها هم غلغله بود وقتي لب باز كرده بود كه گل گلدون من را بخواند همه با او همراهي مي كردند بيشتر از همه وقتي متاثر شد كه جوان ها خط به خط ترانه را با او مي خواندند و اين پايان بيست سال سكوت بود
خلاصه شده از مقاله اي در مجله نسيم
وحيد 2/5/85

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر