رامتین عزیزم! با جمله جمله نوشته ات که نه بهتر است که بگویم با کلمه کلمه و حرف حرف آن کاملا موافقم! من هم از شیخ حسن نصرالله متنفرم همانقدر هم از سیاستبازان اسرائیلی و آمریکایی و آلمانی و ایرانی و بورکینافاسویی!! من کلا از سیاست حالم بهم می خوره چون انسانیت در لغتنامه اش تعریف نشده است. من شاید یک کم در مورد جهودها بیشتر نوشتم اما جهت فکری و احساسی ام را در همان یکی دو جمله اول مشخص کردم که من از هر دو گروه متنفرم و هر دو را جدای مشی سیاسیشان حقه باز و کثیف می دانم. آن کودک تکه تکه شده در حمله اسرائیل همانقدر دل من نازکدل را به درد می آورد که بدن نیم سوخته سرباز هجده نوزده ساله اسرائیلی که با اعتقاد و ایمان به این حادثه کشانده شده. اما چه کنم که من هنوز هم معتقدم که جنگ های دنیا تماما بین کسانی که یکدیگر را نمی شناسند و به نفع آنانی که هم را می شناسند می باشد. هدف و آرزوی شیخ حسن نصرالله به راستی چیست؟ آزادی مردم لبنان و فلسطین؟ نه عزیز برادر! ایشان هم مثل تمام سیاستمداران دیگر اعم از تایر به سر یا کلاه به سر به فکر پر کردن جیب خودشانند اما این هنوز هم مرا مانع نمی شود که با دیدن بدنهای سوخته کودکان پنج و شش ساله اشکهایم را به سر آستین غصه پاک نکنم! که من خودم پسری سه و نیم ساله در خانه دارم که از غم دنیا فقط و فقط از دست دادن یک ماشین کوچولوی یک دلاری را تجربه کرده! برادر عزیزم! من هم می دانم که سکوت عربهای شکم گنده برای چیست! من هم می دانم که همه منتظرند که در این وقت تلف شده، اسرائیل باقیمانده حزب الله – برعکس نهند نام زنگی کافور- را تار و مار کند اما من هر چه می کنم نمی فهمم که گناه کودکان سه سال و چهار ساله چیست که بازیچه این سیاست کثیف شده اند. با دوستی مسیحی صحبت می کردم می گفت چطور آیات ترور را توجیه می کنی؟ گفتم منظورت را نمی فهمم؟ گفت یعنی چی که فقاتلوهم حتی لا تکون فتنه!!؟ گفتم یعنی خدا اینقدر خاک بر سر شده که از پس این کفار بر نمی آید پس دست به دامن مسلمونها شده که ترتیب کفار را بدهند! از خدای به این بی عرضه ای هم حالم بهم می خوره! اصلا راستش را بگم مدتهاست که از خدا حالم بهم می خوره چون خدایی که من بر اساس کتاب آسمانیم می شناسم خیلی بی اراده است. من خدای موسی و نوح و ابراهیم را بیشتر دوست دارم چرا که تصمیم گیرنده وبا اراده است وبرای تنبیه نافرمانان، محتاج جندالله و حزب الله نیست. برادر عزیزم جدا شرمنده ام که اینقدر رک و پوست کنده نوشتم! اما نوشته ات باعث شد که سر درد و دلم باز بشه! امیدوارم که به اعتقادات کسی توهین نکرده باشم و دوباره تاکید میکنم که با تمام عشقی که به تمام دوستانم و اعتقاداتشون دارم از خدای بی عرضه ای که بهش معتقدند بدم می آید و متنفرم
دوست دار شما: سعید
دوست دار شما: سعید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر