کل نماهای صفحه

چهارشنبه، مرداد ۱۱، ۱۳۸۵

هیچگاه آب از آب تکان نخواهد خورد

اکبر محمدی را نه می شناختم و نه دیده بودم و این جوری که پیداست هرگز نخواهم دید! اما هنوز منتظر روزی هستم که سعید عسگر را ببینم و بپرسم که به چه میزان قند توی دلش آب شد وقتی که شنید می توان گلوله ای توی فک کسی کاشت و یکی دو ماهی در گوشه ای از نظرها غایب شد و وانمود کرد که در زندان هستی و آب از آب هم تکان نخورد! و همزمان زیر همان آسمان همیشه خاکستری شاهد بود که جوانی اکبر نام به جرم آنکه متفاوت از ما می اندیشد زیر خروارها خاک می خوابد و باز هم آب از آب تکان نخورد
سعید

هیچ نظری موجود نیست: