کل نماهای صفحه

جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۲

پرواز های بی آسمان



شب گذشته – پنج شنبه شب – رفتم و نمایشِ ” من چه جوری ممکنه یه پرنده باشم؟” را دیدم. کارگردان؟ روح الله جعفری. جوانی که حتماً در آینده ای نزدیک می درخشد و نام نیکش را از مرزهای هنریِ ما فراتر می برد. نویسنده ی نمایش؟ “ماتئی ویسنی یک” نمایشنامه نویسِ رومانی تبار. داستان؟ پیچاپیچ. درهم تنیده و لایه به لایه. حکایت نوزادی که به هنگام تولد، اعجابِ همگان را بر می انگیزد. این نوزاد، دست راست ندارد. به جای دست راست اما چیزی شبیه بال پرندگان دارد. همو در ادامه ی داستان بزرگ می شود. از کودکی تا جوانی تا پیری. هر کس در این مسیر، تلاش می کند از او به نفع خود بهره و کام بجوید. از دولتی ها تا مردمِ همجوار. بی آنکه یکی در آن میان به خود وی، و به اشتیاقی که به پرواز دارد، اعتنا بندد. در این نمایش، غوغای بازیگرانِ زن، تماشایی است. که چه هوشمندانه و پراحساس – و البته گاه با بازی های کلیشه ای– ظاهر می شوند و به ایفای نقش خود می پردازند. جذابیتِ بطئیِ این نمایش در این است که سی بازیگر دارد. بازیگرانی که یک به یک به صحنه می آیند و ذره ذره احساس و روح سخن خود را به فهم تماشاگر عرضه می کنند. دانستم این نمایشِ سخت و دشوار و پُرزحمت، بی یک ریال کمک هزینه از دستگاه های مربوطه روی صحنه رفته است. و دانستم خودِ بازیگران و عواملِ آن، با پشتکار و اصرار و خرجِ خودشان به انجام این اثر دست یازیده اند. و این یعنی: عشق. درست می گویند که دیوانگی و عاشقی به هم پهلو می زنند.

برگرفته از وبسایت: محمد نوری زاد

هیچ نظری موجود نیست: