کل نماهای صفحه

یکشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۵

ايران و مكزيك قسمت دوم

دادكان دوباره در صندلي مخصوص نشسته ويكنفر از همراهان تيم ملي را هم كنار خود آورده است او نگران است كه مبادا برانكو در تعويض كردن تاخير كند قرار بر اين است كه از دقيقه 60 يواش يواش مقدمات تعويض دايي فراهم شود و آرش برهاني يا رسول جاي او را بگيرند اصلا رسول به همين خاطر به آلمان اومده تا سرعتش بلاي جان مكزيك باشد دقايق مي گذرد اما هنوز برانكو اقدامي نكرده دقيقه 70 كه مي رسد دادكان نمي تواند خودش را كنترل كند به بغل دستي اش مي گويد كه تا 5 دقيقه ديگر اگر تعويض صورت نگرفت برود پايين و به برانكو قول و قرار قبلي را يادآوري كند 5 دقيقه بعد مامور ابلاغ پله ها را به سمت پايين به سرعت طي مي كند و درست در وسط راه است كه سريال اشتباهات كعبي ميرزاپور و رحمان براوو را به گل مي رساند مكزيكي ها از خوشحالي ورزشگاه را روي سرشان گذاشته اند و بر عكس در اردوي ايران همه چيز به هم ريخته به جاي دايي كريمي چند دقيقه پيش بيرون آمد و معدنچي وارد بازي شد حالا بودن دايي براي كنترل بازي مهمترين عنصر استراتژيك برانكو است و همين اتفاق هم مي افتد 5 دقيقه بعد زينيا سومين گل را هم مي زند و كار را تمام مي كند
يك ربع بعد از بازي برانكو آشفته و ناراحت در كنفرانس خبري شركت كرد و اولين تركش هاي ناشي از باخت را به جان خريد بعضي از خبرنگاران تمام عصبانيتشان را در قالب سوال بيرون مي ريختند يكي پرسيد آيا بر تصميم خودتان مبني بر استعفا بعد از جام جهاني جدي هستيد؟ و برانكو هم با ناراحتي گفت فعلا زمان مناسب نيست گر چه ته دلش آرزو مي كرد كه زودتر اين لحظات جهنمي تمام شود
نيم ساعت بعد اتوبوس سبز رنگ ماتم سراست دادكان با سرو وضع آشفته وسط اتوبوس ايستاده و داد مي زند غريبه اي هم نيست كه نگران بالا رفتن صدايش باشد اول از همه بايد بگم كه من خودم اشتباه كردم ... اشتباه كردم كه ... ؟؟ ... دوم كادر فني مقصر است و سوم شماها ... به خاطر مردم ناراحت باشيد و بريد تو اتاقاتون
شب هنگام اوضاع بدتر مي شود تعدادي از ايرانيان سرخورده و ناراحت از نتيجه بازي ميريزند جلوي هتل هيلتون و از فرط عصبانيت به همه بد و بيراه مي گويند متهم رديف اول دايي است و بيشترين ناسزاها به سمت او شليك مي شود دايي البته از همه ناراحت تر است رفته به اتاقش و به بقيه گفته كه اورا به حال خودش بگذارند و حتي براي شام هم صدايش نكنند سر و صدا تمام نمي شود و حتي در يك لحظه سهراب بختياري زاده مي خواهد برود بيرون و با يكي از هوچي ها درگير شود او را آرام مي كنند و برش مي گردانند به اتاق كلا اوضاع به هم ريخته اي است و همه منتظر يك اتفاق آر امش بخش هستند شايد بيش از هر وقت ياد سكوت و آرامش فردريش هافن مي كنند اي كاش زودتر به جنوب برگردند

وحيد 15/5/85

هیچ نظری موجود نیست: